غر به جون زمستون !

ساخت وبلاگ

 

راستش بین دوست داشتن یا نداشتنت موندم ! یه روزایی که چشم باز می کنم و شعله خوشرنگ و آبی بخاری رو میبینم و ناامیدانه و اخمالو تخت گرم و نرمم رو ترک میکنم و شروع میکنم لایه لایه لباس روی هم پوشیدن و چاقی عجیبی از وجودم به نمایش میذارم و بعد توی سوز سرد صبح میرم تا سر خیابون که یه تاکسی محض رضای خدا منو سوار کنه و بعد اگه به موقع برسم به مقصد  با دماغی قرمز پا به محل کارِ شبیه یخچالم میگذارم  اون موقع ها اصلا دوستت ندارم و این دوست نداشتن میاد و میاد تا همون وسطای اسفند که متولد شدم  مطمئنم همون موقع از توی قنداق هم حس خوبی نداشتم چون صددرصد یه گوشه ونگ ونگ صدای من می اومده اما خب مامانم حتما داشته خونه تکونی میکرده ! اما خب  وقتی یه شال و کلاه و جوراب پشمی میبینم دلم براشون ضعف میره، با چتر و بارون خیلی حال میکنم و دیدن مامانِ قلاب و کاموا به دست کنار بخاری بهم کلی انرژی تزریق میکنه، بوی گل نرگس تو شهرمون میپیچه و کلی برو بیا به پا میکنه، لبو فروشای سر خیابون و اون بخاری که میره به هوا عشق منن و همینجور میتونم از کلی قشنگیات هم هی بگم، با اینا میتونم بگم که من دوستت هم دارم ! توی همون سوز و سرما که کلی غر میزنم از دستش وقتی با اون بادداغ و شرجی هم مقایسه ت میکنم ازت راضیم تا حدودی !!

و حالا برای اولین بار توی عمرم دارم میارم که برفت رو هم ببینم امیدوارم با اون بیچاره حال کنم :|

سی و نُه...
ما را در سایت سی و نُه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoobahar1 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 8:42