چهل و یک

+ و بالاخره اینجانب یک عدد الهام خسته بعد از یک روز کامل خوابیدن الان رضایت دادم بیام و یه پست بذارم :)) بین انبوهی از لباس و خرت و‌پرت و لوازم آرایش و اتو مو و این چیزا خوابیدم و دارم به این فکر میکنم که اینم از عروسی که خودمو بخاطرش کشتم :)) حالابفرما بیا و جمع کن از فردا :/  

+ خدمتتون عرض کنم که همه چیز عالی پیش رفت و جایی برای عرض غرغر نموند و حاصلش شد یه جشن عالی که ترکوندیم و خاطره ای بسی خوش واسه عروس و داماد جان بجا گذاشتیم و برای خودمم دو‌تا خواستگار بر جای گذاشت :)))) آی بدم میاد تو مجلس زنونه آدمو هی زیر نظر میگیرن :/ ایش :/ 

+ خلاصه که امشب هم دو نوگل نوشکفته از فک و فامیل ما عقد کردن و این دفتر فعلا بسته شد ولی خبر دارم که فردا شب هم ملت همیشه در صحنه مراسم عروسی برگزار میکنن ، این دم محرمی والا دیگه نوبره :/