پنجاه و هفت

ساخت وبلاگ


+ لبخندهای تلخِ یه وری رو دوس ندارم :/ مخصوصا وقتایی که به افکار مسخره و عملی نشده ی زندگیم میزنم مخصوصا وقتایی که به عطر خاص یا به لباس خاصی که خاطره داره میزنم :| باید نذاشت کار به لبخند تلخ برسه اصلا نباید خاطره درست کرد ! اگه درست شد هم باید بعد از اون بزنی نابود کنی آثارشو، مثل همین آدمایی که بعد شکست عشقی عکسا رو آتیش میزنن و هدیه ها رو پس میدن چه کار درستی میکنن... اگه خاطره ها بمونن میشن جرقه ی به یاد آوردن اما ...وقتی هم به یاد میاری میفهمی که دیگه تکرار نکنی ، میبینین زندگی چه مزخرفه یه وقتایی؟! هم تلخه و هم درس بهت میده ، در این حد مزخرف :| 

+ بین لباسای بهم ریخته ی کمدم میشینمو به این فکر میکنم که لباسایی دارم که یادم نمیاد دقیقا واسه چند سالِ پیشِ و هنوز میپوشمشون ، چرا دل نمیکنم ازشون حتی اگه کهنه نشدن ؟! چرا تکرار و تکرار شده همه چیز هر سال ؟! خواهرم میگه چرا همه ی لباسای تو هیچ ربطی بهم ندارن و همه چی رو برمیداری میپوشی ؟ چرا همه ی مانتوهات آبی و سورمه ای توش داره؟ این روزا به لباس زیاد فکر میکنم، شاید وقتشه برای تغییر از لباسهام شروع کنم ... باید بندازم دور و از نو شروع کنم ، اصلا بهتره تعریف های مغزمو عوض کنم بلکه دل بکنم از همه چیز ...بلکه شدم یه آدم جدید ...واقعا لباس میتونه چیز مهمی باشه ..نه؟!


سی و نُه...
ما را در سایت سی و نُه دنبال می کنید

برچسب : پنجاه و هفتمین سوره قرآن,بختک؛ پنجاه و هفت داستان ترس,سوره پنجاه و هفتم قرآن,دوازده بهمن پنجاه و هفت, نویسنده : manoobahar1 بازدید : 44 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 2:51