در ادامه اعترافات دیشب :
باید بگم که تا پونزده شونزده سالگی همچنان عموپورنگ میدیدم و حتی به زور به جای خواهرم که اونموقع هفت هشت سالش بود نقاشی کشیدم ولی پستش نکردم :)))
یک بار در عمرم اغفال شدم و بدون اجازه از مدرسه زدم بیرون با بچه ها و یواشکی رفتیم بستنی خوردیم :/ هنوز مامانمم نمیدونه(آخه هیچچیزی وجود نداره که اون ندونه) :)))
گاهی وقتا توی چت و حرف زدن با بقیه یا کامنت گذاشتن و پست نوشتن از درستی املا یا معنی یه کلمه مطمئن نیستم و میرم گوگول سرچ میکنم بعد مینویسمش (همون تقلب مجازی) :|
یه جورایی همیشه فوبیا دارم که یه چیزیو ندونم و ضایع شم :)))
حالا که حرف از مجازیجات ها شده بگم که با تنبلی و بدجنسی زیاد خیلی وقتا فقط و فقط یه چت یا وبلاگی رو باز میکنم که اون نتوفیکیشنش بره و خلوت شه گوشیم ، اما خب سر فرصت میخونم :)) یا اینکه خیلی وقتا سطر اول پستاتون رو میخونم و میبندم کلا گوشیمو و میرم ودو سه روز بعد میام :/
هیچوقت تو زندگیم یه چیز خاص نداشتم واسه خودم مثلا یه عطر که همیشه اون بو رو بدم حتی اسم مارک خاصی رو نمیدونم اگه کسی ازم بپرسه نمیدونم چی به چیه! همیشه از این مسئله نگرانم :/ :))
بقول نگین منم لکه ی ننگ دخترام آخه علاوه به اینکه لواشک و پاستیل دوس ندارم بلکه هیچ چیز خاصی رواونقدر دوس ندارم که بروز بدم یعنی هیچ مورد غذایی اونقدر برام هیجان انگیز نیس بنظرم همه ی این چیزا خوبن دیگه و فقط گاهی برای بقیه ادای دوس داشتن جهت همراهی رو درمیارم :))
+ فک کنم یه کم اعتراف های امشب خفیف تر بودن :))
برچسب : نویسنده : manoobahar1 بازدید : 31