نود و شش

ساخت وبلاگ


یه آهنگی رسول نجفیان داره که میگه عجب رسمیه رسم زمونه ...خیلی بغض داره اون آهنگ ، همیشه با رفتن یکی از این آدمهای مسن و دوس داشتنی و گلِ دوربرم بشدت ناراحت میشم پیش خودم میگم بازم یکیشون رفت چه حیفن ، چقدر پر از تجربه و زلال و ساده ن چقدر با آدمهای امروزی دوربرمون فرق دارن نه کلک بلدن نه دل شکوندن فقط یه کوله باری از تجربه ی تلخ و شیرینن که یه عمری جمع کردن و اصلا همین بودنشون دلگرمیه اگه نباشن انگار صفا و صمیمیت از جمع هامون میره ...

 این روزا مادربزرگم حالش خوش نیست انگار میبینم که داره آب میشه ... دیدن پوست چروکش و دستای لاغرش و مشت مشت قرصی که میخوره و ناله های شبونه ش حالمو میگیره دلمو انگار مچاله میکنن ، نگرانش میشمو کاری از دستم برنمیاد ... باورم نمیشه سر چند ماه اینجور شد و دیگه بوی غذاهای خوشمزه ش از حیاط اونوری نمیاد ... 

التماس دعا دارم دوستان ...

ایشالا سایه ی بزرگترامون از سرمون کم نشه :)

سی و نُه...
ما را در سایت سی و نُه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoobahar1 بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 7:33