صد و شش

ساخت وبلاگ


یه اعتقاد خاصی دارم به این فلسفه ی تو نیکی میکن و در دجله انداز ، از بچگی مامانم و همه همسایه ها هوای خانومِ عربِ مهربونی که جنگ زده بود و میگفت بچه هاش یتیمن رو داشتن یه روز خاصی از هفته می اومد و ما میدونستیم روز اومدنشو و تا دروباز میکردم یا تو کوچه میدیدمش میدویدمو مامانمو صدا میکردم خدا میدونه که چقدر با اون لهجه ی جنوبیِ قشنگش قربون صدقه م میرفت و دعاهای خوب خوب در حقم میکرد هنوز که هنوزه بعد از بیست سال میاد و تو کوچه یه چرخی میزنه و کلی دعا میکنه پیر شده و منو هم بعد از ده دوازده سالی میشد که دیده بود داشتم با خودم فکر میکردم که انگار هیچوقت جای اینجور آدما عوض نمیشه و حال و روزش چرا همونیه که بود ... به هرحال چشم به دست مردم و کَرَمشون دارن، این دم عید خیلیا درموندن خیلیا مشکل دارن و چرخ زندگیشون نمیچرخه کنار خریدها و تدارک دیدن هامون حواسمون باشه که یه عده منتظرن ...

مثلا کار قشنگ مهشاد یکی از اون کاراست ، اگه دوس داشتین همراهش بشید 

یا به هرطریقی که صلاح میدونید حتی خیلی کم حتی با بخشیدن یه دست از لباساتون :)

سی و نُه...
ما را در سایت سی و نُه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoobahar1 بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 15:28